ستون آخر
عدالت معوج
در دنیای وارونه!
آذر ماجدی

 

امروز صبح تیتر بزرگ روزنامه "ایندیپندنت" "بالاخره عدالت" زیر عکس های چند جمجمه توجه ام را بخود جلب کرد. روزنامه را برداشتم. عدالت به بازداشت یکی از جلادان رژیم خمر سرخ اشاره داشت. کلمه عدالت آهنگ خوبی دارد، همیشه لبخند به لبم میاورد. احساس خوبی است. اما این بار در آن واحد چند احساس در وجودم بیدار شد. روزنامه ایندیپندنت ذوق زده بود. یکی از ستون نویس های روزنامه هم همینطور. این ستون نویس به چند نسل کشی دهشتناک در قرن بیست اشاره کرده بود: هولوکاست، رواندا، یوگسلاوی و کامبوج. به تعبیر این ژورنالیست سه واقعه اول به نوعی سایه عدالت برشان افتاده بود، کامبوج هم با این بازداشت بالاخره در این رده قرار میگرفت.

اولین فکری که از ذهنم با خواندن این مقاله عبور کرد این بود که چقدر سطحی و یک جانبه است: عدالت معوج! به این لیست قطعا باید کشتار در ایران، افغانستان و عراق را هم اضافه کنیم. در کامبوج طبق گزارشات صحبت از یک میلیون و هفت صد هزار کشته است. برخی در اثر گرسنگی و قحطی و تعداد زیادی زیر شکنجه و اعدام. در ایران در این ربع قرن چند میلیون کشته شده اند. در اثر جنگ، زیر شکنجه، اعدام، خودکشی، بیماری های قابل علاج، فقر و مواد مخدر. قاتل تمام این انسان ها جمهوری اسلامی است. تمام سران آن باید محاکمه شوند. اما این نظام هنوز بر سر کار است، احمدی نژاد تیر خلاص زن زندان اوین الان رئیس جمهور است و وای بر ما که تازه قهرمان عده ای "ضد امپریالیست" با ایدئولوژی معوج هم هست.

عراق. ده سال تحریم اقتصادی هزاران کشته برجا گذاشت. حمله نظامی به عراق موجب کشته شدن هزاران تن دیگر شد. در سال اول بیش از 100 هزار نفر به علت جنگ و عوارض ناشی از آن کشته شدند. کسی نمیداند چند نفر در عراق کشته شده اند، چون بقول ژنرال آمریکایی: "ما جسد نمیشمریم!" اما این عدم شمارش فقط شامل عراقی ها میشود. اجساد سربازان آمریکایی را که میشمرند و مجبورند بنوعی بخاطرشان حساب پس دهند. طبق آمارهای رسمی در هر ماه بالای هزار نفر در عراق بعلت جنگ و عوارض آن کشته میشوند. فقط در ماه دسامبر اخیر 1953 نفر کشته شدند.

اما مسببین این قتل ها در ایران و عراق را این ژورنالیست های "عدالت طلب" اصلا در نظر هم نمی گیرند. در مورد قتل و عام در یوگسلاوی نیز عدالت بشکلی معوج پیاده شد. "صرب" ها عدالت پس دادند. ناسیونالیسم صرب "مجازات" شد. ناسیونالیسم کروات و بوسنیایی رتبه قربانی نصیبش شد و قصر در رفت. پروواکاتورهای اولیه ماجرا: آلمان، آمریکا و دولت های غربی نیز مدال ناجی نصیب شان شد. کسی که دستگیری میلاسوویچ و چند ژنرال صرب را اجرای عدالت در پاکسازی قومی و قتل و عام در یوگسلاوی میداند، شایستگی صحبت در مورد مقوله عدالت را ندارد.

اگر قرار بود عدالت اجرا شود، جرج بوش پدر و پسر هر دو، مارگارت تاچر، هلموت کهل، رونالد ریگان، و امثالهم همگی باید در کنار میلاسوویچ، صدام حسین و جلاد خمر سرخی در دادگاه عدالت محاکمه میشدند. این عدالت بشدت رنگ و بوی ایدئولوژیک دارد. بشدت به سیاست جنگ سردی آغشته است. راستش ربط زیادی به عدالت ندارد.  

یک خبر کوتاه دیگر در همین روزنامه این فکر را در ذهنم ثابت کرد. در چند سال اخیر دادگاه های انگلیس به تعدادی از مجرمین حکم های نامحدود میدهند و در زندان هایی میاندازندشان که هیچ شانسی برای عفو هم نخواهند داشت. دو نفر اخیرا این احکام را به زیر سوال برده اند. یکی از آنها مردی است که بجرم قصد دزدی اکنون بیش از یک سال است در زندان بسر میبرد و معلوم نیست کی آزاد خواهد شد. جرم مردی که قصد دزدی داشته است را با جرم تونی بلر مقایسه کنید! مسبب کشتار هزاران کودک و پیر و جوان عراقی، دستیار کشتار در لبنان و فلسطین، دروغگوی بزرگ به مردم انگلستان. جرم کدامیک بزرگتر است؟ مساله اینجاست که حتی تصمیم گیری در مورد جرم امری ایدئولوژیک – طبقاتی است. مورد اول برای مدت نامحدود به زندان افتاده است. تونی بلر پس از استعفا از نخست وزیری یک میهمانی یک و نیم میلیون پوندی به هزینه دولت داد و بعد یک شغل نان و آبدار دیگر گرفت.

ممکن است کلمه عدالت خوش آهنگ و دلنشین باشد. اما در این دنیای طبقاتی و وارونه، عدالت تنها مفهومی معوج و وارونه را به ذهن متبادر میکند. تنها زمانی که دنیا را بر قاعده اش بنا گذاریم، میتوانیم از عدالت به مفهوم واقعی آن صحبت کنیم.